امام سجاد (ع) و واقعه حره
امام سجاد (ع) و واقعه حره
ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت أيدى الناس
چنان كه ديديم واكنش حادثه كربلا نخست با آمدن اسيران به كوفه پديد گرديد.با همه سختگيرى پسر زياد در حوزه حكومت خود، و ترساندن مردمان از مخالفت با يزيد، باز از آن مردم نيمه مرده، و ستم پذيرنده خرده گيرى ديده شد.روزى كه پسر زياد در مسجد، خطبه خواند و ضمن گفته هاى خود يزيد و تبار او را ستود و حسين (ع) و پدران او را دشنام داد، عبد الله بن عفيف از مردم أزد كه مردى پارسا ولى نابينا بود بر خاست و سخن را در دهان او شكست .دشنام هائى را كه بخاندان پيغمبر داد بدو و آنكه او را به حكومت گماشته است، بر گرداند .مأموران دولت خواستند عبد الله را خاموش و دستگير سازند، تيره ازد به حمايت وى در آمد و جنگى در گرفت هر چند اين درگيرى سرانجام به سود عبيد الله پايان يافت، ولى بهر حال مقدمه اى براى اعتراضهاى ديگر گشت.
در شام نيز چنانكه ديديم آثار ناخشنودى پديد گشت، تا آنجا كه يزيد از روى ناچارى بظاهر خود را يكى از ناخشنودان از كشته شدن پسر دختر پيغمبر نشان داد، و گناه را به گردن عبيد الله پسر زياد افكند.اما واكنش حادثه در حجاز بيشتر از عراق بود.عبد الله پسر زبير كه از آغاز حكومت يزيد خود را به مكه رسانيده اين شهر را پايگاه خويش ساخته بود، و مردم را به بيعت خود مى خواند، فاجعه محرم را دستاويزى استواربراى نكوهش يزيد ديد.وى در خطبه اى عراقيان را پيمان شكن و نامردم خواند و حسين عليه السلام را به بزرگوارى و تقوى و عبادت ستود.
مدينه نيز با آنكه در اين سال در اداره وليد بن عتبة بن ابو سفيان بود، خاموش نماند، طبرى چنانكه روش اوست در باره ناآرامى اين شهر چيزى ننوشته است.اما عوض شدن سه حاكم آن در ظرف دو سال وضع غير عادى را نشان ميدهد.
طبرى نوشته است: پسر زبير از درشت خوئى حاكم مدينه ـ وليد بن عتبه ـ به يزيد شكايت كرد و از او خواست تا حاكمى نرم خو بدانجا بفرستد و يزيد، عثمان بن محمد بن ابو سفيان را به حكومت آن شهر فرستاد اما بعيد بنظر ميرسد پسر زبير در چنان موقعيتى با يزيد نامه نگارى كند آن هم بر سر عوض كردن حاكم مدينه.آنچه به حقيقت نزديكتر مى نمايد اينست كه يزيد به شيوه پادشاهان خود كامه جوان نمى خواست مردان كار آزموده را بر سر كار بگذارد بدين جهت جوانان نورس را بحكومت مى فرستاد و آنان چون مردم را چنانكه بايد نمى شناختند، در اداره حكومت در مى ماندند .و عثمان چنانكه طبرى نويسد جوانى نورس و كار نيازموده بود.
بهر حال سبب هر چه بوده است، مقدم حاكم تازه بر او و مردم شهر مبارك نيفتاد، عثمان به گمان خويش خواست كفايتى نشان دهد، و بزرگان مدينه را از خود و يزيد خشنود و حوزه حكومت را آرام سازد.
ادامه مطلب